تورفتی ودوست داشتن هایم
زیرپایت له شد
ومن بی توچه تنهاشدم
وبه دنیا نشان دادم
که من مجنون ترین لیلای تاریخم
و آخرین کسی که در قلبم نشست ، بدجور دلم را شکست …
و آخرین بوسه ای که بر روی لبانم نشست ، احساس کردم تنها هوس است !
و آخرین کسی که در قلبم نشست ، درهای امید را بر رویم بست، شدم اسیری در قفس ،که حتی رنگ آسمان را هم نمیبیند
گـــاهی هــوس مـــــیکنم شمــــاره ات را بگـــیرم
برای دلم گـــاهی مادری مهربان میشوم :
دست نوازش بر سرش میکشم میگویم : “غصه نخور ،میگذرد”
برای دلم گـــاهی پدر میشوم :
خشمگین میگویم : “بس کن دیگر ،بزرگ شده ای”
گاهـــی هم دوستی میشوم مهربان :
دستش را میگیرم میبرمش به “باغ رویا”
دلـــم از دست من خسته است …
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را
رویا...
بعضی ها رو باید از توی رویات بکشی بیرون و محکم بغلشون کنی
بعد آروم در گوشش بگی:
آخه تو چرا واقعی نیستی لا مصب...؟
همه ی دنیا...
مُـعَـلِـمِـمـانــــ مـیـگُـفـتــــ:
زیــرِ کَـلِـمـاتـی کــهـ نِـمـیـدانـیـد خَــط بِـکِـشـیـد...
حــالـا بَـعـدِ اَز ایــنـــ هَــمـهــ ســالـــ...
ایــنــ هَـمـه عُـمــر...
ایــنــ هَـمـه کِــتـابـــ...
بــه زیـــرِ هَــمــه دُنــیــا خَــط مـیــکِـشَــم!
.: Weblog Themes By Pichak :.