پرویز مشکاتیان (متولد 1334 - نیشابور)

نوازنده سنتور و آهنگساز، سرپرست گروه عارف

هنر آموخته نزد داریوش صفوت و فارغ التحصیل رشته موسیقى از دانشکده هنرهاى زیبا (دانشگاه تهران). برنده جایزه ممتاز آزمون باربد در سال 1355.

داراى بیش از سى سال فعالیت موسیقایى، در مقام تکنواز، همنواز، سرپرست گروه، مدرس و ...

از آثار: نوارهاى بیداد، بر آستان جانان، ماهور، دستان، نوار مرکب خوانى (همراه محمدرضا شجریان)، لاله بهار (همراه شهرام ناظرى)، افشارى مرکب، وطن من (همراه ایرج بسطامى) و... کتابهایى در آموزش سنتور و مجموعه آثار نت نویسى شده در (بیش از 6جلد، به کوشش علیرضا جواهرى).

  مى گویند سنتور، سازى است که سیاهى لشگر بسیار دارد و تک سوارانش اندکند. روى دیگر این حرف، بدین معناست که ورود به میدان سنتورنوازى، آسان ولى تاختن در آن، مشکل است و کار هر کس نیست. نگاهى به آمار هرچند سر دستى، نشان مى دهد که هنرجویان سنتور در هر دوره اى بسیار بوده اند ولى سنتورنواز قابل و از آن مهمتر، سنتورنواز با ابداع و ابتکار، بسیار کم بوده و هستند. در موسیقى دستگاهى ایران، در سده گذشته، بعد از حیات آخرین استادان بزرگ دوره قاجاریه هر دوره اى به نام یک تک نواز بزرگ، اصطلاحاً سکه زده شده است. سکه عصر اقتدار استاد حبیب سماعى، با عالى ترین عیار، پربها ولى کم یاب است. زیرا از آن هنرمند بزرگ اثر درخورى ضبط نشد که تمام توانایى هاى او را نمایان کند و خاطره او بیشتر در ذهن و یاد هم عصرانش باقى مانده است. بعد از آن استاد مسلم، صداى سنتور، هر از گاهى با مضرابهاى نوازنده اى خلاق و توانمند، طنین انداز شده است. ما عصر ورزنده و عصر پایور داریم. در موسیقى، که اقلیمى معنوى است، برخلاف جهان مادى، هر دوره تاریخى مى تواند کل جلوه گرى و اقتدار چند طلایه دار به طور همزمان باشد. تاریخ در این مساحت، بر اساس خط مستقیم و سلسله مراتب حرکت نمى کند بلکه به صورت دایره اى و براساس همجوارى حوزه هاى حس و معنا و تعبیرهاى اصیل فردى است که ادامه مى یابد. به همان صورت که در چند دهه آغاز این قرن، بیش از پنج استاد مسلم در تارنوازى همزمان مى زیستند و صداى سازشان حافظه زمانه را سرمست کرده بود و همجوارى معنوى آنان به موسیقى برکت و تحرک مى بخشید. آرى، دوره علینقى وزیرى و مرتضى نى داوود و على اکبر شهنازى و عبدالحسین شهنازى و موسى معروفى تا جلیل شهناز و لطف ا... مجد و فرهنگ شریف و غلامحسین بیک خانى، همه در یک مقطع پنجاه ساله همزمان با یکدیگر زندگى مى کردند و هر کدام جداگانه، حافظه زمانه را با حضور زنده و خلاق خود، با نام خود حک مى کردند. ما همانطور که عصر شهنازى در تارنوازى را داریم، عصر علینقى وزیرى را نیز داریم. با اینکه در راه و روش موسیقى، از این استاد تا آن استاد، فرقها و تفاوتهاست.

در مورد سنتور، موضوع متفاوت است. این ساز، هیچ گاه آن امکانات فنى متنوع و قابلیت هاى بیان آزادانه هنرى را، آنطور که در تار، سه تار و کمانچه هست، در اختیار نوازنده اش نمى گذارد. سازى است از هر جهت «مشکل دار» ، در ساخت، حمل ونقل، کوک و نوازندگى. این ساز در عصر قاجار، سازى «خانگى» و به تعبیر استاد محمدرضا لطفى، براى ایرانیان طبقه مرفه شهرنشین مثل پیانو و یا ارگ بوده، براى فرنگى ها، حتى بعضى افراد آن را ساز همنواز مى دانند تا تک نواز؛ و دلایل خود را نیز اقامه مى کنند.

سنتور، تنها ساز دو مضرابى موسیقى ایران است و طنین خاص آن، براى مشتاقانش چنان جذاب بوده که آن را به سازهاى دیگر ولو داراى امکانات بیشتر و آزادانه تر ارجح مى دانسته اند. از همین روى بود که استادى چون ابوالحسن صبا، با این که سه تار و ویولن را به عنوان ساز تخصصى مى نواخت و در سنتور نوازى توانایى خاصى نداشت، در بیست سال آخر زندگیش، اهمیت این ساز ملى را دریافت. با به یاد آوردن آموزش هایى که از کودکى نزد على اکبر شاهى دیده بود و بعد از تجدیدنظر در تکنیک سنتورنوازى (بعد از آشنایى با حبیب سماعى)، جوانترین معلم این ساز در عصر خود شد و شاگرد پراستعدادى را پروراند که در سالهاى بعد، مکتبى نو را براى نوازندگى بنیاد گذاشت: فرامرز پایور که سنتورنوازى را با نگاه هنرى خود از نو بازآفرینى کرد.

هنگامى که پرویز مشکاتیان پاى به میدان این ساز نهاد، سنتور در ذهن مردم و در نزد هنرمندان، در دوگرایش معنى مى شد: فرامرز پایور با تکنیک خاص خود و طراحى دقیق نظامى براى آموزش، گروه نوازى، آهنگسازى و تک نوازى در متن کار گروهى؛ و رضا ورزنده، او نیز با تکنیک خاص خود، متمرکز در هنر بداهه نوازى و مایل به تک نوازى (و یا به صورت سؤال و جواب با دو سه ساز دیگر، نه کار گروهى منظم) و واجد شعور و حالى فراوان و روحى خلاق و شاعرانه، نوازندگان دیگرى هم بودند که ساز را خوش و شیرین مى نواختند و طرفدارانى هم داشتند؛ ولى مانند این دوتن، جریان ساز و تأثیرگذار نبودند. تنها فردى که در این تقسیم بندى نمى گنجد، استاد نورعلى برومند است که اگرچه ساز تخصصى اش تار و سه تار بود، به عنوان تنها حافظ و نگهدار تکنیک هاى سنتورنوازى استادش حبیب سماعى، در خلوت خانه خود مشغول بود و جز مجید کیانى، شاگرد جدى و ساعى نداشت و نوازندگى او نیز در کلاسهاى مرکز حفظ و اشاعه و یا دانشگاه تهران تنها به نظر شاگردانش مى رسید و در جامعه موسیقى و در رسانه ها، حضورى نداشت. آنچه در جامعه حرفه اى موسیقى و در رسانه ها مى گذشت، یک سره یا از آن پایور بود و یا ورزنده، که هر دو در تکنیک هاى خاص خود به استادى رسیده بودند. بعید به نظر مى رسید کسى بتواند طنین تازه اى از این ساز استخراج کند که طرحى نو دراندازد و جریان تازه بسازد. از آن غریب تر، اینکه جوان سال نیز باشد. در سنت موسیقى ایران، افرادى که در سنین جوانى تأکید و قبول استادان و اهل موسیقى رسیده باشند، زیاد نیستند و پرویز مشکاتیان، استعداد مسلم موسیقى ایرانى، از آنهاست. محیط زندگى خانوادگى از ابتدا براى او مساعد بود. پدرش با موسیقى انس داشت و براى آموختن به فرزندش مانعى نمى دید اولین معلم او پدر بود. سالهاى کودکى و نوجوانى او به کشف طبیعت، احساسات و موسیقى گذشت و خود با طنزى دلنشین مى گوید: «یادم مى آید یک سنتور داشتم که در آن چندگنجشک را هم نگهدارى مى کردم!» عشق به طبیعت و ذوق طنز و جست و جوى زیباشناختى، مشخصات هنر و شخصیت مشکاتیان است که در زندگى او در هم تنیده شده اند. او بعد از اتمام تحصیلات متوسطه به دانشکده هنرهاى زیبا (رشته موسیقى) وارد شد. البته پیش از این قرار دیگرى بود: «شرایطى پیش آمد که بروم و رشته کشاورزى بخوانم. اما من احتمالاً به درد نخورترین مهندس دنیا مى شدم! به دنبال چیزى رفتم که دلم مى طلبید. دانشگاه تهران در زمان ما چیز دیگرى بود. پر از استادهاى عالى و معتبر.» مشکاتیان جوان، نزد داریوش صفوت و نورعلى برومند، ردیفها را آموخت و از محضر عبدا... دوامى، سعید هرمزى، یوسف فروتن نیز بهره فراوان گرفت.

  موسیقى ایرانى در دوره او، تحولى را از سر مى گذراند و سردمداران این تحول، جوانانى هم سن و سال و یا قدرى بزرگتر از او بودند: لطفى، علیزاده، طلایى، فرهنگ فر و... نیز ذوالفنون و شجریان که سن و سالى بیش از همه داشتند و سابقه کار هنرى آنها نیز بیشتر از سایرین بود. دراین سالها، لحن و بیان خاص سنتورنوازى مشکاتیان شکل گرفت. بررسى عناصر و عواملى که کیفیت نوازندگى او را شکل داد، بحثى است تخصصى و از حوصله این یادداشت خارج است. خود او بهتر از هرکس دیگر و بهتر از هر محقق دیگرى، این موضوع را بشکافد و توضیح دهد، اما تاکنون سکوت کرده، چرا که شاید چنین پرسشى از او نشده است. تنها در یک مورد اشاره اى گویا دارد: «من تمامى نوارهاى زنده یاد رضا ورزنده را به دست آوردم، با دقت بارها و بارها گوش کردم تا ببینم صداى سنتور چگونه دلنشین مى شود» . شایان توجه این که بین صدادهى و لحن و جملاتى که رضا ورزنده و پرویز مشکاتیان نواخته اند، مشابهت ظاهرى اصلاً حس نمى شود، ولى یک موضوع مشترک بین هردوى این نوازندگان وجوددارد. دستیابى به پیچ و خم هاى موسیقى ایرانى و لمس روح سنت اصیل بداهه نوازى، که در مضراب هاى هر کدام از این دو، ورزنده و مشکاتیان، به نحوخاص خود و متفاوت با دیگرى، طنین انداز شده و نشان مى دهد که سنت موسیقى ما، با همه محدودیتى که بدان نسبت مى دهند، چقدر در پرورش استعدادهاى خلاق و اعطاى فردیت بارز بدانها، گشاده دست و وسیع است. مشکاتیان از بیست سالگى در کنسرتهاى مهم مرکز حفظ و اشاعه و گروههاى جدى موسیقى ایرانى، حضورداشت. به تحقیق، او جوان ترین استعدادى بود که درآن نسل دیده مى شد و از برجسته ترین آنها.

صداى زیباى سنتور او که آمیزه اى است از طنین بلورین و سکوت مخملین، درمتن صداى برخاسته از گروه نوازى هاى زیباى آن دوره، قابل تشخیص است. شیوه صحیح مضراب گیرى و نشستن پشت سنتور، شفافیت نت ها، سلیس بودن جملات، در اجرا و تکرار با سلیقه آنها در زیروبم هاى سنتور، شیرینى و حلاوت در نواختن ضربى ها، به اضافه کیفیاتى که قابل شنودند نه قابل نوشتن، مجموعه هنرى «سنتور مشکاتیان» را مى سازند. صداى ساز او، صدها تن از جوانان مشتاق و علاقه مند را به سنتورنوازى راغب و طالب کرده است. سهم مشکاتیان درمحبوب ساختن و اشاعه دادن سنتور، از این جهت، فراموش نشدنى است.

همه اینها، جداى از شخصیت «پرویز مشکاتیان آهنگساز» است. مى گویند سنتورنوازان بیشتر از دیگر نوازنده هاى سازهاى ایرانى، مایل به آهنگسازى هستند زیرا کمبودهاى فنى این ساز را درجاى دیگرى جست و جو مى کنند. پرویز مشکاتیان احتمالاً از این قاعده برکنار است. چرا که سه تار را نیز درنهایت تسلط و با لحن خوش مى نوازد.

زمانى مى گفت: مى خواستم کمبودهاى یک ساز را در ساز دیگرى جبران کنم.

تسلط مشکاتیان را مى توان درنوار «ماهور» (همراه صداى محمدرضا شجریان) شنید و براى لحظاتى از یادبرد که او نوازنده بدعت گذار و استاد سنتور بوده است.

آهنگسازى براى او، رشته اى جداگانه و دنیاى غیروابسته به نوازندگیش بوده است. ساخته هاى او را در تقسیم بندى ساده اى، مى توان به دو قسمت کرد:

1ـ آثار براى تک نوازى سنتور

2ـ آثار براى گروه نوازى و براى خواننده آواز.

شک نیست که چهار مضراب ها و ضربى هاى هوش رباى پرویز مشکاتیان در سالهاى شورجوانى، از آثار گرانسنگ درموسیقى ما و در رپرتوار سنتور است.

این آثار را شاگرد وفادار او علیرضا جواهرى، جمع آورى و نت نویسى کرده است. ضربى هاى مشکاتیان درکلاسهاى سنتور و محافل خصوصى جوانان هنرمند، بارها شنیده مى شود و ارزش زیباشناختى این قطعات را اثبات مى کند. چرا که بسیارى قطعه ها در همان زمان ساخته شده و شهرتى یافته. ولى اکنون فراموش شده و کسى از آنها یادى نمى کند. متأسفانه، آلبوم مدونى از این قطعات با اجراى مشکاتیان موجودنیست و بیشتر آنها به صورت پراکنده درنوارهاى مختلف شنیده مى شوند. که اکثر آنها از مهمترین معرف هاى هنر سنتورنوازى خلاق در سالهاى 1360 تا 1370 مى تواند باشد.

دسته دوم، قطعاتى هستند که با اجراى گروهى، گاه باصداى خواننده و گاه بدون صداى خواننده، اجرا و ضبط شده اند. از آن میان، قطعات «بیداد» و «طلوع» در نوار دستان، بسیار زیبایى و جزو آثار جاوید در رپرتوار موسیقى کلاسیک ایرانى محسوب مى شوند. جمله هاى بدیع و انحصارى، با فراز و فرودهاى تأثیرگذار و حاوى احساسات آزاد و طبیعت گرایانه اى که نظیر آنها را در بعضى قصاید منوچهرى و با وصف هاى نظامى گنجوى مى توان یافت، با طراوت و درعین حال، مقید به حضور در پهنه وسیع اصالت هاى آشنا در موسیقى دستگاهى، روان و به یادماندنى و با اجراهایى پرقدرت که حاصل دوره شوق و ذوق او و همدلى با همکاران هنرمندى است که امروزه هریک از گوشه اى فراگرفته اند. این آثار، به اجراهاى ضبط شده خود و به سرپرستى دقیق پرویز مشکاتیان سنتورنواز و آهنگساز، بسیار وابسته اند و بعید است در آینده اجراهاى قوى ترى از آنها صورت بگیرد. همانطور که صداى دیگرى نمى تواند به جاى صداى شجریان، بسطامى و ناظرى دراجراى آثار او، جایگزین شود. رابطه ملودى هاى او با اجرا و خوانندگانش مثل رابطه مرتضى محجوبى با ارکستر گلها و صداى ادیب خوانسارى، بنان و قوامى است. ارزش هاى نهفته در ملودى هاى او بى زمان است، ولى اجراهاى او یادآور زمان رونق درخشانى است که نصیب موسیقى دستگاهى شد، ولى دولت مستعجل بود. «روز وصل دوستداران... صبح است ساقیا راهى بزن که... اى خطه ایران و... مطلع ساخته هاى او براى آهنگ ترانه هستند که افراد عاشق موسیقى اصیل نیز آنها را با همین مطلع ها به یاد مى آورند. بسیارى از این ترانه ها، ارزشى همپایه آثار شیدا، عارف، جاهد، محجوبى، نى داوود و موسى معروفى دارند و حافظه موسیقى ایران در سالهاى آینده، از آنها درکنار همدیگر یاد خواهد کرد. مشکاتیان این آثار را تنها به مدد غریزه و استعداد خود نساخته است. او در فضاى فرهنگ قدیم ایران، نفس مى کشد و حرکتش و سخنش آمیخته با قطعه شعرى، کلام آهنگین و یا نقل قولى عارفانه است.

او در زندگى مشربى شوریده و قلندروش را برگزیده و چون درختى آتش گرفته در هجوم باد روزگار گذرانیده است. از این حیث، مشکاتیان به موسیقیدانان حرفه اى چندان شبیه نیست. سلوک شخصى او ترکیبى است از یک رند خراباتى درعصر حافظ و شاعرى بداهه گو و خنیاگر در اصفهان عصر صفوى.

او مى توانست بسیار پرکارتر از این باشد ولى با فروتنى و سکوت ترجیح داد کیفیت کار خود را به پاى افزونى کمیت، قربانى نکند. او درمقابل جهان پیرامونش، هم حساس و هوشیار بوده و مشکلات جامعه پیرامونش را مى شناخته و هم قابلیت گسستن و بریدن از تمام دنیاى مدرن را درون خود، بالقوه آماده دارد. گاه با زخمه اى بر سر تار، گاه با خواندن بیتى بسیارمناسب و به دقت خود، گاه با زمزمه اى بر سنتور و دودانگى همراه آن و گاه با گذاشتن نوارى از صداى ادیب خوانسارى و شنود عاشقانه آن، اشک شوق و حضور را به چشمهاى خود و مخاطب همدلش، مى نشاند. پرویز مشکاتیان، به پیروى از شوریدگان بزرگى چون رضا محجوبى، حسین تهرانى، محمودى خوانسارى و ناصر فرهنگ فر، قلندرى است رها از هرآنچه که او را به بند تعلق بکشاند.

او درسن جوانى بارور شد و ثمره خود را به جامعه موسیقى بخشید و اگر از این به بعد هم بخواهد که هیچ کارى نکند؛ نام او بر جایگاهى است که رسیدن بدان، بس دشوار است و هیچ آسان نیست.





تاریخ : پنج شنبه 92/10/5 | 4:58 عصر | نویسنده : جواد مردانی | نظر