دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
زگرد راه برون آ که پیر دست به دیوار/ به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه/ نمیرمد مگر از توتیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست/ تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید/ به روی چون منی الحق دریغ چشم ونگاهت
در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر/ دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بردمید و من به دل خاک/ اجازتی که سر برکنم به جای گیاهت
تنور سینه ی ما را ای آسمان به حذر باش/ که روی ماه سیه می کند به دوده ی آهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت/ چه کوه های سلاطین که می شود پر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی/ که سر جهاد تویی و خداست پشت پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری/ تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت
شهریار
.: Weblog Themes By Pichak :.